مشاوره روانشناسی زنان

مشاوره روانشناسی زنان
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

چگونه از تله باورهای خود رها شویم؟

03 بهمن 1399 توسط ملیحه مهتابیان

اگر پدر و مادر شما در کودکی چیزهایی که نیاز بوده به شما نداده‌اند یا مشکلاتی در ارتباط با آنها داشته‌اید که به شما آسیب‌هایی رسیده است؛ منتظر و طلبکار نباشید که کسی پیدا شود و این خود شما که وارد نقش قربانی شده است را نجات بدهد‌ و تمام خلاءهای عاطفی شما را پر کند!اولا این توقع و طلبکاری از دیگران، نشان می‌دهد شما این خود آسیب دیده‌ی اکنون را درک نکرده و نپذیرفته‌اید و می‌خواهید کسی، خودی که الان‌ وجود ندارد را به شما بازگرداند!

دوماً چیزی که شما نمی‌توانید در خود‌ پرورش دهید و به خودتان بدهید چگونه می‌خواهید از دیگران بگیرید؛ به طوری که آن را باور نیز داشته باشید؟! پس بهتر است ابتدا این خود را در همین زمان و مکانی که هستید بپذیرید و به صلح برسید و سپس در جهت شفای آن قدم بردارید.

البته منظور من این نیست که از دیگران، حمایت عاطفی‌ درخواست نکنیم اما مشکل ما از‌ جایی شروع می‌شود که از مشکلات و آسیب‌های کودکی،‌ برای خود و دیگران، داستان قربانی ساخته‌ایم و از همه توقع داریم و طلبکار هستیم که به ما چیزهایی بدهند که در کودکی احتیاج داشته‌ایم و اکنون نداریم و یا نیستیم!

وقتی از کودکی آسیب‌هایی دیده باشید و در اثر این آسیب‌ها باورهایی منفی و مخرب نسبت به خودتان، دیگران و دنیا در شما شکل گرفته است؛ اگر شما را غرق محبت کنند و یا به شما توصیه کنند مثبت باش؛ حال درونی شما خوب نمی‌شود!

چون وقتی افکار مثبت واقع‌بینانه ما در تناقض با عقاید و باورهای منفی ما قرار بگیرند؛ برای ما بی‌ارزش و بی تاثیر خواهند شد و مغز ما فقط آن چیزهایی که از کودکی باور کرده و حقیقت می‌پندارد را می‌پذیرد و باقی موارد را ناچیز می‌داند یا انکار می‌کند! باورهای منفی لایه زیرین افکار ما هستند و ما آنها را قطعی و حقیقت مطلق می‌پنداریم و ما افکار و فرضیه‌های ذهنی خود را بر اساس آنها پایه ریزی می‌کنیم. تا باورها تغییر نکنند افکار و ارزیابی‌های ما تغییر نمی‌کنند.

 
اگر در کودکی از چیزی یا محبتی یا محروم شدیم یا پدر مادر در توانشان نبوده که انتظاری رو که داشته ایم برآورده کنند یا در برخی مراحل از زندگی انتظاراتی از نزدیکان داریم که برآورده نمی‌شود دلیل این نیست که آنان مجبور بوده اند و یا باید تمام انتظارات ما را برآورده می‌کردند و یا آنان بدهکار بودند ، به مرور زمان انسان خود درک میکند در مسایل مادی احتمالا در توان طرف مقابل نبوده و در مسایل عاطفی هم درک می‌کنیم که یا اشکال از خودمان بوده و شایسته آن محبتی نبوده ایم که انتظارش را داشته ایم یا طرف مقابل شایسته ابراز محبت به ما نبوده و یا رابطه ای که باعث به وجود آمدن چنین توقعی از ریشه اشتباه بوده که حتی انتظار محبت هم داشته باشیم و نیز احتمال آن هست که مسایل روزمره و پیچیدگی های زندگی باعث شده که از این نیاز غافل شوند یا غافل بشویم.

 
البته  مثلا بعضیا اعتقاد دارند اینکه تو یک رابطه عاطفی توقع حمایت،علاقه،احترام و…غیره داشته باشیم اشتباهه؟به فرض که منه نوعی این موارد رو در کودکی دریافت نکردم و هرگز حس قربانی ندارم اتفاقا خودم رو دوست دارم و برای خودم ارزش قائلم حالا اگر از طرفم بخوام کمی بیشتر از حد معمول سریعا یه پلی بک به گذشته و چسبوندنِ انگِ عقده و گفتنِ این حرف که دیگران نباید عقده های تورو برطرف کنن!به نظر من این درخواست طبیعیه،حتی کمی بیشترش هم طبیعیه و ربطی به گذشته نداره انسان ذاتا و فرطتا دوست داره دوست داشته بشه و دوست بداره
برای تغییر باورها، مطالعه کتابهای زیر را پیشنهاد می‌دهم لطفا مطلب مشاوره خانواده چیست؟را بخوانید.


منبع: وبلاگ مشاوره روان درمانی

 نظر دهید »

چگونه از شر تعارضات ذهنی خود رها شویم؟

03 بهمن 1399 توسط ملیحه مهتابیان

فرد سیگاری وقتی نمی‌تواند سیگار را ترک کند؛ برای اینکه از رنج تعارضات ذهنی خلاص شود؛ توجیه می‌کند که سیگار باعث می‌شود اعصابم آرام شود؛ برای کاهش وزن خوب است و باعث تمرکز بیشتر می‌شود!

وقتی دچار باورهای خاصی باشید‌ و در زندگی شما اتفاقاتی متناقض با باورهایتان، رخ بدهد؛ شما یا کمتر متوجه تناقض‌ها می‌شوید و یا هر تناقض و اختلافی را توجیه می‌کنید تا دچار رنج تعارض و‌ ناهماهنگی در باورهایتان نشوید!

به همین خاطر، فردی که خود را همیشه شکست خورده می‌پندارد؛ شکست یا اشتباه در کارها، برایش عادی به نظر می‌رسد! یا زنی که خود را دوست نداشتنی و بی‌ارزش می‌پندارد؛ از بی‌توجهی مردان، احساس تعارض نمی‌کند؛ پس چنین روابطی را عادی می‌پندارد! کلاهبردارانی که سر دیگران کلاه می‌گذارند احساس تعارض و ناهماهنگی نمی‌کنند!

ما بر اساس باورها و تصاویر ذهنی که از خود داریم رفتار می‌کنیم. هر اتفاقی هم برای ما می‌افتد آن را توجیه می‌کنیم تا دچار ناهماهنگی شناختی نشویم. حتی اگر اتفاقاتی که افتاده است مثبت باشند؛ اما ما فردی با عزت‌نفس ضعیف و باورهای منفی باشیم؛ باز هم این تعارض، به ما احساس رنج می‌دهد چون باورهای ما مورد تهدید قرار گرفته است! در این شرایط، دست به توجیه، انکار و… می‌زنیم! و باز هیچ تغییری در رفتار ما انجام نمی‌شود!

ما می‌خواهیم سریعاً هیجانات منفی و رنج‌های ناشی از تعارضات در آنچه باور کرده‌ایم با آنچه واقعیت دارد یا اتفاق افتاده است را کاهش دهیم پس دست به توجیه و توجه انتخابی می‌زنیم! به همین خاطر هر چقدر موفقیت‌ها و قابلیتهای برخی اشخاص را به آنها یادآوری کنیم باز جز شکست، نقص و بدبختی چیزی نمی‌بینند و می‌گویند اینها استثنا یا شانسی بوده است یا چیز مهمی نیستند!

ما بایستی ذهنی باز و پرسشگر داشته باشیم؛ به استقبال تفاوتها برویم و به باورهایمان شک کنیم؛ نگاه نقادانه داشته باشیم و از تعارضات و تناقضات ذهنمان فرار نکنیم؛ رنج ناهماهنگی را بپذیریم و سرکوب نکنیم و تحمل ابهام را داشته باشیم. این تعارضات ذهنی، ممکن است برای ما رنج به همراه داشته باشند اما باعث می‌شوند که ما با واقعیت‌ها روبرو شویم و افکار، باورها و رفتار خود را بر اساس واقعیت‌ها تغییر دهیم.
تعارضات ذهنی؛پافشاری روی باورهای خاص و اتفاقات متناقص با آن باعث توجیه ما میشود.پاسخ به هیجانات منفی و رنج با توجیه????ذهن باز و پرسشگر داشته باشیم لطفا مطلب مشاوره خانواده چیست؟را بخوانید.


منبع: وبلاگ مشاوره روانشناسی

 نظر دهید »

شواهد باورهای منفی ما منطقی هستند؟

03 بهمن 1399 توسط ملیحه مهتابیان

برای اینکه یک باور منفی و غیرمعقولانه را تغییر دهید؛ لازم است واقعیت داشتن آن را در ذهن خود زیر سوال ببرید یا به شواهد مخالف آن توجه کنید؛ زیرا شما سخت به باورهایتان به عنوان واقعیت مطلق، باور دارید! بنابراین لازم است شواهدی را پیدا کنید که نشان می‌دهند باورهای شما واقعیت ندارند یا تنها واقعیت موجود نیستند!اینگونه ذهن شما از تعمیم و مبالغه‌ی منفی‌نگرانه رهایی پیدا می‌کند. مثل یک محقق یا بازپرس عمل کنید که می‌خواهد درستی یا نادرستی یک باور را بدون اینکه به آن وابسته باشد؛ بر اساس مدارک و شواهد روشن و منطقی، مورد تحقیق یا آزمایش قرار دهد.

اگر مثلا رنج خودتان را بدترین رنج بشری می‌پندارید از خود بپرسید: آیا واقعا هیچ کس نبوده که اوضاع بدتری داشته است؟ اگر با خوردن یک کیک شکلاتی، کل روز احساس گناه دارید که چرا رژیم خود را رعایت نکرده‌اید؛ با بررسی کالری آن کیک شکلاتی، ممکن است به این نتیجه برسید که فقط کمی بیشتر از رژیم غذایی مصرف کرده‌اید!

احساس مثبتی که با این روش، به شما دست می‌دهد واقع‌بینانه‌تر و پایدارتر از این هست که شما فقط فکر مثبت سطحی و غیرواقع بینانه داشته باشید؛ مثلا بی‌توجه به رویدادها و واقعیت‌های منفی زندگی‌اتان، هر روز فقط با خود تکرار کنید: همه چیز عالی است و حال من عالی‌تر..!

در این روش یا شواهد تایید کننده در زندگی شما وجود ندارد یا به شواهد مخالف آن توجه نکرده‌ و از آنها اجتناب کرده‌اید! اما اگر شما واقعا تنها با گفتن جملات مثبت، تمام واقعیتهای زندگی را هم در افکار، رفتار و انتخاب‌هایتان در نظر گرفته‌اید؛ با همین روش ادامه دهید!
 
زن و شوهر دارن با هم تلویزیون نگاه میکنن که تلفن آقا زنگ میزنه، یه خانومه‌س که در مورد مسائل کاری مشورت میخواد. شوهر محترم مشغول صحبت میشه. میخنده، شوخی میکنه، از واژه هایی مثل جانم و عزیز و اینها هم استفاده میکنه. با فرض اینکه این زن و شوهر که خیلی هم امروزی ان در مورد این تماس‌ها و گفتگو ها که که کاری ان و چه و چه قبلا کلی با هم صحبت کردن و مثلا قضیه رو با هم حل کردن. باید بگم حل شدن این قضیه فرض محاله. محال.
توجه کنید. ناخودآگاه ما در مورد یه سری مسائل اصلا قول و قرار و شوخی سرش نمیشه.
طبق این مثالی که زدم: شوهر داره از قلبش، از ذخیره شوخی، خنده و محبتش برای یه خانوم دیگه خرج میکنه و ناچار حتی یه کوچولو از سهم خانومش کم میذاره.
و خانوم خواسته و ناخواسته اذیت میشه از وقت گذاشتن و شوخی کردن همسرش با یه خانوم دیگه.
اگر توو این مثال جای زن و شوهر رو هم عوض کنیم بازم نتیجه همینه.
به مرور و با تکرار این موارد زن و شوهر به خودشون میان و میبینن کلی فاصله بینشون افتاده و از هم سرد شدن.
حواسمون باشه با دلایل و ژستای مختلف این مسائل رو برای خودمون عادی جلوه ندیم.
مراقب نهال عشقی که روز اول کاشتیم باشیم. تا نخشکه.
ارادتمند و آرزومند خوشبختی شما لطفا مطلب مشاوره خانواده چیست؟را بخوانید.


منبع: وبلاگ مشاوره خانواده
 

 نظر دهید »

چگونه زندگی شاد تری داشته باشیم؟

02 بهمن 1399 توسط ملیحه مهتابیان

غالباً علت بیچارگی ما خودمان هستیم! ما در طلب چیزها و آدم‌ها هستیم، اگر چه در اعماق قلب خود می‌دانیم که اینها نمی‌توانند ما را خشنود سازند! تصور می‌کنیم که اگر شغل خاصی به دست آوریم یا به موفقیت‌های ویژه‌ای دست پیدا کنیم؛ تمام مشکلاتمان حل می‌شود اما ناگهان در می‌یابیم که چیزهایی که ما با چنین شور و شوقی خواهان آنها هستیم؛ چندان هم شگفت‌انگیز نیستند!

لحظه‌ای که چیزی را به دست می‌آوریم، نگرانی برای از دست دادن آن را آغاز می‌کنیم! بخش اعظم رنج ما از احساس ایجاد مانع برای خودمان نشأت می‌گیرد. وقتی در ساعات اولیه صبح از خواب بر می‌خیزیم از این دنده به آن دنده می‌شویم و می‌پرسیم چرا هیچ کس مرا درک نمی کند؟ چرا نمی‌توانم چیزی را داشته باشم که فلانی دارای آن است؟

ما انرژی زیادی صرف غصه خوردن در مورد تصویر و موقعیت خود می‌کنیم و همیشه گوش به زنگ هر چیزی هستیم که مقام و عزت نفس ما را تهدید می‌کند! چنان در خصوص ارائه تصویری پسندیده از خویش نگرانیم که عذرخواهی از صمیم قلب را دشوار می‌یابیم و غالباً تاکید می‌کنیم که طرف مقابل نیز بر خطاست! نتیجه تمام این خود مشغولی‌ها این است که نه تنها خویشتن را به رنج می‌افکنیم بلکه باعث رنج دیگران نیز می‌شویم!
‏ ‏
‏به جای آنکه به خاطر خودخواهی و تنگ نظری مزمن، به خود دشنام دهیم؛ بهتر است با ملایمت این واقعیت را بپذیریم که علت چنین رفتارهایی، مغز قدیمی ماست! مغزی که برای بقا مناسب بود و فقط ناظر به خود من بود. بدون این خودمشغولی بی‌رحمانه، گونه‌ی ما بقا نمی‌یافت، اما اگر به آن اجازه دهیم که بر زندگی ما مستولی شود، سیه روز خواهیم بود و تمام تلاش خود را به کار می‌گیریم تا خود و دیگران را ناخشنود سازیم!
.
.
این مطلب، برگرفته از کتاب از دلِ تو تا دلِ من است که به موضوع #شفقت_ورزی از نگاه فلسفی می‌پردازد. دوستان، هر کتابی که در این وبلاگ، معرفی می‌کنم؛ ممکن است مطالعه آن، برای همه کارایی نداشته باشد و کتاب هم قرار نیست شما را تغییر بدهد! اما تا می‌توانید بهتر است مطالعات متعدد داشته باشید تا ذهن شما در معرض افکار متفاوت قرار بگیرد و بتوانید ادراک خود را تغییر دهید.

این ویدئو راببینید:مشاوره قبل از ازدواج
 
منبع: خانواده خوب

 نظر دهید »

هویت ما به چه مسائلی گره میخورد؟

02 بهمن 1399 توسط ملیحه مهتابیان

من… هستم! هر فکری که اینگونه بیان شود یا شبیه این جمله که چیزی را به خودتان نسبت می‌دهید؛ چون با هویت شما گره می‌خورد جزیی از شما می‌شود! کافی‌ست منفی هم باشد! مثلا من شکست خورده هستم! من آدم بدی هستم! من نالایق هستم! شاید فکر کنید این فقط یک فکر است که اینطور بیان شده!

اتفاقا آنچه شما بیان می‌کنید نشان می‌دهد چگونه در مورد خود فکر می‌کنید و چه باوری نسبت به خود دارید؟! افکار شما واقعیت زندگی شما را می‌سازند. شما به آنها بسیار اهمیت می‌دهید و آنها را جدی می‌گیرید‌. افکار شما منشاء انتخاب‌ها و تصمیم‌های شما هستند و شما بر اساس آنها زندگی می‌کنید و داستان می‌سازید!

اما چه کنیم!؟ با این افکار اگر منفی هستند بجنگیم؟ از آنها فرار کنیم؟ یا از آنها بترسیم؟ خیر! چیزهایی که وجود دارند را باید به رسمیت بشناسیم حتی اگر درست و خوب بودن آنها را تایید نمی‌کنیم! زیرا باید پذیرفت افکار منفی و ناراحت کننده در همه ما وجود دارند و هر چه جلوی آنها را به زور بگیریم یا انکار کنیم قدرت تخریب آنها بیشتر می‌شود! قدم اول می‌تواند آگاهی و خودآگاهی نسبت به آنها و تاثیری که بر احساسات و رفتار ما می‌گذارند باشد. برای این کار می‌توانید مدتی افکار و احساساتتان را ثبت کنید.

نکته بعدی این است که خودتان را افکارتان جدا و متمایز کنید. مثلا به جای من احمق هستم؛ بگویید من رفتار احمقانه‌ای داشتم! به جای من آدم بدی هستم؛ بگویید من فکر می‌کنم خوب عمل نکردم! به جای من نالایق هستم؛ بگویید من الان فکر می‌کنم لایق این شرایط نیستم! به جای من شکست خورده هستم؛ بگویید افکار من می‌گوید که من شکست می‌خورم!

هر کلمه و جملاتی که بتواند بین هویت شما و افکار منفی‌اتان فاصله بیندازد مفید است. این تکنیک جداسازی را برای بیان نقصهایتان نیز می‌توانید استفاده کنید.‌ در این روش، شما از افکارتان فاصله می‌گیرید و مانند یک مشاهده‌گر به آنها توجه می‌کنید نه یک قضاوت‌گر و آنها را جزیی از هویت خود نمی‌دانید! آنها را لزوما باور نمی‌کنید و به آنها بیش از حد اهمیت نمی‌دهید.

همیشه بگو، من باارزش،متفاوت، منحصربه فرد و بی همتا هستم. من خودم را دوست دارم و خودم را همانطور که هستم می پذیرم، حتی اگر دیگران نخواهند…………………..برای افزایش عزت نفس خود این کارها را انجام دهید………دفتر خاطرات؛ اینکه بخواهید افکار منفی را درون مغزتان نگه دارید فقط باعث می شود که این افکار در ذهنتان بزرگ تر شوند. اما نوشتن شان کمک میکند تا متوجه شوید جنبه های خوبی هم دارید و باید به آنها توجه بیشتری کنید. برای تمرین میتوانید در کنار هر ویژگی بدی که می نویسید یکی از ویژگی های خوبتان را نام ببرید.
از حمایت دیگران بهره بگیرید؛  اطرافتان را پر از آدم هایی کنید که نقاط قوت شما را می بینند و تقویتشان می کنند نه نقاط ضعفتان را. این امر نه تنها احساس خیلی خوبی به شما می دهد بلکه کمک می کند تا مثبت اندیش تر شوید.
به خودتان برسید؛ خودتان را لوس کنید! حتی اگر فکر می کنید لیاقتش را ندارید به خودتان برسید و برای خودتان وقت بگذارید زیرا درست همین زمان ها بیشتر از همیشه به آن نیاز دارید.
به دنبال علایق تان بروید؛ اگر شما عزت نفس پایینی دارید و دارید این مقاله را می خوانید حتما با خودتان می گویید: ولی من اصلا نمی دونم به چی علاقه دارم که بخوام دنبالشون برم! این شرایط اصلا دور از انتظار نیست. تنها نیاز است کمی به خودتان زمان بدهید و توانایی ها و سرگرمی هایتان را بررسی کنید تا ببینید علاقه اصلی تان کجاست.
از شکست نترسید؛ افرادی که عزت نفس پایینی دارند عموما خودشان را قضاوت می کنند و فکر می کنند همیشه شکست خواهند خورد. نمیخواهم بگویم که هیچکش شکست نمیخورد، تنها چیزی که از شما میخواهم این است که نگاهتان به شکست را عوض کنید و به این جمله کلیشه ای که شکست بخشی از موفقیت است ایمان داشته باشید.
این ویدئو راببینید:مشاوره ازدواج
 
منبع: روانشناسی خانواده

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 19
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • ...
  • 23
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26
  • ...
  • 156
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مشاوره روانشناسی زنان

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس