چگونه از تله باورهای خود رها شویم؟
اگر پدر و مادر شما در کودکی چیزهایی که نیاز بوده به شما ندادهاند یا مشکلاتی در ارتباط با آنها داشتهاید که به شما آسیبهایی رسیده است؛ منتظر و طلبکار نباشید که کسی پیدا شود و این خود شما که وارد نقش قربانی شده است را نجات بدهد و تمام خلاءهای عاطفی شما را پر کند!اولا این توقع و طلبکاری از دیگران، نشان میدهد شما این خود آسیب دیدهی اکنون را درک نکرده و نپذیرفتهاید و میخواهید کسی، خودی که الان وجود ندارد را به شما بازگرداند!
دوماً چیزی که شما نمیتوانید در خود پرورش دهید و به خودتان بدهید چگونه میخواهید از دیگران بگیرید؛ به طوری که آن را باور نیز داشته باشید؟! پس بهتر است ابتدا این خود را در همین زمان و مکانی که هستید بپذیرید و به صلح برسید و سپس در جهت شفای آن قدم بردارید.
البته منظور من این نیست که از دیگران، حمایت عاطفی درخواست نکنیم اما مشکل ما از جایی شروع میشود که از مشکلات و آسیبهای کودکی، برای خود و دیگران، داستان قربانی ساختهایم و از همه توقع داریم و طلبکار هستیم که به ما چیزهایی بدهند که در کودکی احتیاج داشتهایم و اکنون نداریم و یا نیستیم!
وقتی از کودکی آسیبهایی دیده باشید و در اثر این آسیبها باورهایی منفی و مخرب نسبت به خودتان، دیگران و دنیا در شما شکل گرفته است؛ اگر شما را غرق محبت کنند و یا به شما توصیه کنند مثبت باش؛ حال درونی شما خوب نمیشود!
چون وقتی افکار مثبت واقعبینانه ما در تناقض با عقاید و باورهای منفی ما قرار بگیرند؛ برای ما بیارزش و بی تاثیر خواهند شد و مغز ما فقط آن چیزهایی که از کودکی باور کرده و حقیقت میپندارد را میپذیرد و باقی موارد را ناچیز میداند یا انکار میکند! باورهای منفی لایه زیرین افکار ما هستند و ما آنها را قطعی و حقیقت مطلق میپنداریم و ما افکار و فرضیههای ذهنی خود را بر اساس آنها پایه ریزی میکنیم. تا باورها تغییر نکنند افکار و ارزیابیهای ما تغییر نمیکنند.
اگر در کودکی از چیزی یا محبتی یا محروم شدیم یا پدر مادر در توانشان نبوده که انتظاری رو که داشته ایم برآورده کنند یا در برخی مراحل از زندگی انتظاراتی از نزدیکان داریم که برآورده نمیشود دلیل این نیست که آنان مجبور بوده اند و یا باید تمام انتظارات ما را برآورده میکردند و یا آنان بدهکار بودند ، به مرور زمان انسان خود درک میکند در مسایل مادی احتمالا در توان طرف مقابل نبوده و در مسایل عاطفی هم درک میکنیم که یا اشکال از خودمان بوده و شایسته آن محبتی نبوده ایم که انتظارش را داشته ایم یا طرف مقابل شایسته ابراز محبت به ما نبوده و یا رابطه ای که باعث به وجود آمدن چنین توقعی از ریشه اشتباه بوده که حتی انتظار محبت هم داشته باشیم و نیز احتمال آن هست که مسایل روزمره و پیچیدگی های زندگی باعث شده که از این نیاز غافل شوند یا غافل بشویم.
البته مثلا بعضیا اعتقاد دارند اینکه تو یک رابطه عاطفی توقع حمایت،علاقه،احترام و…غیره داشته باشیم اشتباهه؟به فرض که منه نوعی این موارد رو در کودکی دریافت نکردم و هرگز حس قربانی ندارم اتفاقا خودم رو دوست دارم و برای خودم ارزش قائلم حالا اگر از طرفم بخوام کمی بیشتر از حد معمول سریعا یه پلی بک به گذشته و چسبوندنِ انگِ عقده و گفتنِ این حرف که دیگران نباید عقده های تورو برطرف کنن!به نظر من این درخواست طبیعیه،حتی کمی بیشترش هم طبیعیه و ربطی به گذشته نداره انسان ذاتا و فرطتا دوست داره دوست داشته بشه و دوست بداره
برای تغییر باورها، مطالعه کتابهای زیر را پیشنهاد میدهم لطفا مطلب مشاوره خانواده چیست؟را بخوانید.
منبع: وبلاگ مشاوره روان درمانی