چگونه عواقب کار خود را بپذیریم؟
۱- قبل از اینکه با خود کلنجار بروم که واقعیت را چگونه باید بپذیرم؛ اول باید به این نکته توجه کنم که اصلا واقعیت به عنوان آنچه اکنون هست؛ چیست و چگونه من آن را درک کردهام؟ واقعیت آنچه لزوما من فکر میکنم، اعتقاد دارم و دوست دارم که باید باشد، نیست!مثلا اینکه شما سالها تلاش کنید یک آدم ناسالم که به شما آسیب میزند را عاشق خود کنید با این توقع و برداشت که چون من او را دوست دارم پس مهم نیست واقعا او چگونه است و با من چه میکند؛ کاری واقعبینانه و بر اساس واقعیت نیست!
۲- پس من ابتدا باید آگاه به برداشت خود از واقعیت باشم و متوجه باشم برداشت شخصی من از واقعیت، لزوما خود واقعیت نیست و بین این دو، فاصله قائل شوم. باید خطاهای شناختی افکارم را پیدا کنم و آگاه از مکانیزمهای دفاعی روانم باشم. اگر من آگاه از توقعات، برداشتهای غیرمنطقی و ارزشگذاریهای خوب و بد ذهن خود نباشم؛ اصلا واقعیت برای من آن چیزی نیست که واقعا هست!
پس باعث میشود تواناییها و داشتههای من در مسیر خواستههای من نباشند! کارهایی انجام میدهم که من را به آنچه میخواهم نمیرساند! باور ندارم آنچه را میخواهم میتوانم بدست آورم! چیزی را میخواهم که نمیتوانم داشته باشم! با مسائل زیادی روبرو میشوم که نمیخواهم!
۳- من اگر واقعیتی را میپذیرم باید بخواهم و بتوانم تبعات منطقی رفتارم را نیز در برابر آن واقعیت بر عهده بگیرم. اما اگر من واقعیت را بدون پذیرش پیامد انتخابها و تصمیماتم بخواهم در واقع آن واقعیت را نیز نپذیرفتهام! عدم پذیرش پیامدها یعنی اینکه من نمیخواهم مسئولیت پذیر باشم.
۴- اگر میخواهم واقعیتی را که اکنون هست و من مسئول آن هستم را بپذیرم میبایستی خود را نسبت به مشکلات گذشته، قربانی ندانم حتی اگر خودم در به وجود آمدن آنها نقشی نداشتهام! زیرا آن وقت از پذیرش واقعیت امروز و مسئولیت پذیری، سر باز میزنم و دنبال مقصر در مشکلات گذشته میگردم! تقصیر، مبتنی بر گذشته و مسئولیت، مبتنی بر حال است. شما با مسئولیت پذیری در امروز، از تکرار خطاها یا رفتارهای غلط در آینده جلوگیری میکنید.
من مواردی را دیدم که گفته شد من بد اخلاقی یا مشکلات رفتاری دیگری را پذیرفتم! برای اینکه شما واقعیتی را بپذیرید باید ابتدا هر آنچه که هست؛ با شدت، میزان و کیفیتی که دارد به صورت شفاف ببینید که بعد بتوانید آن را بپذیرید. زیرا پذیرش یک واقعیت، بدون پذیرش تبعات و هزینههای آن معنا ندارد!
اینکه شما قدرت تحمل و سازگاری داشته باشید که در یک شرایط سخت قرار بگیرید و تاب بیاورید خوب است؛ اما برخی از پذیرشها و سازگاریهای ما، همراه با استفاده از مکانیزمهای دفاعی فراوان است تا ما رنج واقعیت را نبینیم یا کمتر حس کنیم اما آسیبهای خودش را به ما میزند!
بنابراین ممکن است شما بسیاری از رنجها و آسیبهای دیگری را اصلا به خاطر نیاورید و آنها از بخش هوشیار ذهن خود رانده باشید یا واقعیت را انکار و در برابر هر چه مخالف با باورهایتان رخ میدهد مقاومت کنید و یا برای آنها دلایلی غیرواقعی بسازد تا خود را تسکین دهید! مثلا آسیبهای دیگری به خودتان را نشانه عشق او قلمداد کنید یا بگویید چون دوستش دارم هر بلایی سرم بیاید تحمل میکنم!
مادری که ادعا میکند خودش را با انبوه مشکلات بچهها سازگار کرده است؛ وقتی کمی بررسی میکنیم متوجه میشویم که او همیشه در حال استفاده از مکانیزم سرکوب است تا نسبت به مشکلات بچهها عصبانی نباشد و پشت رفتارهای او هیجانهای ابراز نشدهای مثل خشم وجود دارد.
پس اینکه من چه واقعیتی را با چه تبعاتی میپذیرم و اصلأ چقدر برای آن، آمادگی و توانایی دارم بسیار مهم است. پذیرش واقعیت، بایستی آگاهانه و از روی اجبار، نادانی و ناتوانی نباشد. مشاهده شفاف واقعیت، بدون استفاده از مکانیزمهای دفاعی انکار، سرکوب و… باعث میشود که من خودم را آماده و توانمند کنم، آموزش ببینم و مسئولیت تصمیم و انتخاب خودم را بر عهده بگیرم.
وقتی با کمک درمانگر از حضور دفاعهای روانی ناآگاهانه خود، آگاه میشوید تازه متوجه واقعیت با تمام رنج و تلخی آن میشوید! آن وقت تصمیم با شماست که چه انتخابی داشته باشید.
نظرات
وقتی تمام زندگیت دستخوش تله هایی هست که دیگران بهت تحمیل کردن چطور میشه خودتو قانع کنی که مسئولش خودتی؟وقتی رشته هرچیزی رو میگیری میرسی به کم کاری یکی دیگه چطور خودتو گول بزنی؟هرچقدر مسئولیت پذیر باشی و منطقی یه بن بست هایی تو ذهنت هست که یا باید به خودت دروغ بگی که خودم کردم چون میدونی خودت نکردی و پلتفرم ایجاد شده توسط دیگران هدایتت کرده به اون انتخاب یا اینکه خودتو سرکوب کنی و به خودت بگی بپذیر .یه واقعیت هایی هست که قابل انکار نیست من با مظلوم نمایی وقربانی دونستن مخالفم ولی مسئولیت پذیری که باعث کتمان واقعیت و حس بد هم بشه بعیده قابلیت تغییر مثبت رو داشته باشه.
یکی از اشکالات قاتون جذب هم همینه که کمک نمیکنه آدم راه درست رو انتخاب کنه و کمک نمیکنه آدم خطای شناختیشو کشف کنه و فقط میگه هدفی که بهر شکل انتخاب کردی رو تصویر سازی کن و پیش برو، مثلا من ترس اجتماعی دارم و بخوام برم باشگاه تا ورزیده بشم یا با افراد خاصی که کنارشون حس قدرت کنم دوست بشم!!!
این ویدئو راببینید: بهترین سن ازدواج چه زمانی است؟
منبع: خانواده خوب