مشاوره روانشناسی زنان

مشاوره روانشناسی زنان
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

چرا از تغییر وضعیت موجود واهمه داریم؟

23 بهمن 1399 توسط ملیحه مهتابیان

احساس نارضایتی باعث می‌شود به فکر تغییر بیفتیم؛ اما این تمام ماجرا نیست! چون ما شاید احساس ناخشنودی داشته باشیم اما کنار عادت‌ها، باورها و تجربه‌های آشنای کودکی، احساس امنیت داریم؛ پس می‌ترسیم از این وضعیت هر چند بد خود، بیرون بیاییم!ما فکر می‌کنیم که با همین آسیب‌ها می‌توانیم همچنان سالم زندگی کنیم چون از کودکی برای ما آشنا هستند و به آنها وابسته‌ایم! تله‌های زندگی، الگوها و پیش‌فرض‌های ذهنی، برای نگاه به خودمان، دنیا و دیگران هستند تا ما را در وضعیتی که از کودکی بوده‌ایم نگه بدارند!

اما برای اینکه از دنیای آشنای عادت‌ها و تله‌ها رها شویم و تغییر کنیم لازم است کمی تمرکزمان را از دیگران برداریم و با نگرش انتقادی به خود و زندگی‌امان نگاه کنیم. چه مشکلات و مسائل واقعی داریم؟ چه جاهایی دچار اشتباه شده‌ایم؟ چه افکار و باورهای خطایی داریم؟ چگونه تا اکنون خود را با مسائل زندگی سازگار کرده‌ایم؟

چگونه خود را با بهانه‌ها و باورها قانع کرده‌ و تسلیم شده‌ایم؟ بایستی به جاهای تاریک ذهن خود که سالهاست بخاطر ترس نرفته‌ایم؛ پا بگذاریم و در آنجا چراغ آگاهی برافروزیم. نیاز هست نسبت به افکار و باورهای خود کنجکاو باشیم تا متوجه نیاز به تغییر شویم. زیرا رشد درونی با احساس نیاز به تغییر و آگاهی در ما شکل می‌گیرد.

وقتی به این نتیجه برسیم تمام آنچه باور کرده بودیم ممکن است اشتباه باشد تغییر ما آغاز می‌شود! زیرا ما در برابر دانش و واقعیت، مقاومت می‌کنیم تا متوجه آنچه نمی‌دانیم؛ آنچه نمی‌خواهیم و آنچه ما را رنج می‌دهد نشویم! این نقش‌های انکار کننده و دفاعی را از کودکی و از والدین خود به ارث برده‌ و آموخته‌ایم. پاشنه آشیل ما اتفاقاً همین واقعیت‌هایی‌ است که از آنها می‌گریزیم!

اگر بیاموزیم چگونه و با چه ابزارهای دفاعی ذهن، تا اکنون در برابر واقعیت و تغییر، مقاومت کرده‌ایم و چگونه و با چه نقشهایی، خود را با مشکلات سازگار کرده‌ایم؛ می‌توانیم به تغییر خود امیدوار باشیم. برای اینکه این مسیر پیچیده و عمیق را به درستی طی کنیم؛ ممکن است نیاز به همراهی و حمایت یک مشاور داشته باشیم.
 
آگاهی از وجود و عملکرد تله‌ها باعث می‌شود بیشتر بتوانید آنها را کنترل کنید و کاری نکنید که ناخواسته باعث تکرار و تقویت آنها بشوید! اما برای اینکه‌ تله‌های خود را دقیقا بشناسید و آثار و عوارض آنها را تشخیص دهید و در افکار، رفتار و روابطتان کنترل کنید؛ لازم است مسیر زیر را طی کنید.۱- تله‌های اصلی من چه هستند؟ می‌توانید توسط پرسشنامه و مصاحبه مشاور با شما و دقت در افکار، باورها و رفتارتان آنها را تشخیص دهید. این نکته را عرض کنم در اینترنت ممکن است پرسشنامه‌هایی برای شناسایی تله‌ها باشد

اما اگر توسط یک فرد متخصص از شما گرفته نشود و چون ممکن است از قبل، با نحوه امتیازدهی آزمون مطلع باشید یا شدیدا دچار انکار، اجتناب‌ و مقاومت باشید؛ ممکن است دچار خودسانسوری شوید اما متخصص با توجه به مصاحبه و پاسخ‌هایی که می‌دهید متوجه تناقض‌ها می‌شود و البته در مواردی نیز برای برخی افراد بهتر است حتما مصاحبه و بررسی بیشتر انجام شود

۲- مشکلات فعلی من چه هستند؟ در بخش‌های فردی، ارتباطی و شغلی، مشکلات خود را مشخص کنید. مثلا افسردگی، ترس و اضطراب شدید، تردید و بدبینی، اعتیاد، طلاق، خیانت، مشکلات زناشویی، اهمال‌کاری، بی‌مسئولیتی، بی‌اعتمادی، وابستگی، روابط ناپایدار، روابط جنسی متعدد، بی‌بند و باری، مصرف افراطی مشروبات الکلی، عدم واقع‌بینی و غیره

۳- مشکلات فعلی من با کدام یک از تله‌های من ارتباط دارند؟ نام مشکل، تله و نوع ارتباط را بنویسید. ‏مثلا افسردگی با محرومیت هیجانی - اعتیاد، پاسخ مقابله‌ای مربوط به تله نقص و شرم یا تله‌های دیگر - روابط ناپایدار و طلاق با تله رهاشدگی - اهمال کاری با تله استحقاق یا تله شکست - رفتار تحقیرآمیز نسبت‌ به خود و شکست در کارها با تله‌ نقص/ شرم و تله شکست و غیره . پاسخ‌های مقابله‌ای عبارتند از: جنگ - فرار - تسلیم. قبلا در این موارد توضیح داده‌ام سوالات قبل ازدواج

۴- چه عواملی تله‌های من را فعال می‌کنند یا برمی‌انگیزانند؟ مثلا همسر، دوست، والدین - انجام کارهایی خاص مثلا کارهای چالشی و پر استرس - قضاوت یا انتقاد دیگران - صمیمی شدن با دیگران یا نزدیک شدن دیگران به من - احساس تنهایی، بی‌خبری از همسر و غیره.

در وقت فعال شدن تله‌ها دچار احساسات و هیحانات منفی می‌شویم مثل ترس و اضطراب، شرم و خشم، درماندگی و افسردگی و… فعال شدن تله‌ها به معنی این نیست وجود ندارند؛ منظور عواملی‌ست که باعث تحریک آنها می‌شود. در وقت فعال شدن ما دچار رنج می‌شویم که برای کاهش آن، ممکن است واکنشهای ناسازگارانه انجام دهیم.
۵- ریشه‌های تحولی خانوادگی و محیطی، عوامل بیولوژیکی و خلق‌خویی موثر در پیدایش تله‌ها‌ی من چه هستند؟ مثلا پدر من آدمی سختگیر و کنترل‌گر بود که من را تهدید می‌کرد و مادرم آدمی وابسته و قربانی! یا مادرم با من از مصیبت‌ها و بدبختی‌هایش می‌گفت و من نسبت به پدرم احساس خشم داشتم یا اینکه تمام نیازهای من بدون چون و چرا ارضاء می‌شد! یا من آدمی گوشه‌گیر و خجالتی بودم. یا من پدرم را در کودکی از دست دادم یا والدین من از هم جدا شده‌اند و غیره۶- خاطرات و تصاویر ذهنی مرتبط با تله‌های من چه هستند؟ هر وقت اشتباهاتی داشتید پدر با صدای بلند شما را تحقیر می‌کرد! مادر هیچ حمایتی از شما نداشت! گریه‌های مادر همیشه جلوی چشمتان است! اینها نمونه تصاویر و خاطراتی‌ست که ممکن است وقتی به کودکی فکر می‌کنید به ذهن شما بیاید.

تصاویر ذهنی بیشتری هم ممکن است باشد که اصلا به ذهن شما نیاید چون سرکوب شده است اما هیجانات سرکوب شده آن وقتی که تله‌های شما فعال می‌شوند به سطح می‌آیند و شما را آزار می‌دهند و روی رفتار شما تاثیر دارند!

در این مرحله بین تصاویر ذهنی دوران کودکی با تصاویر وقایع ناراحت کننده فعلی ارتباط برقرار می‌کنید.‌ شما با استفاده از تصویرسازی ذهنی و برقراری گفتگو، تله‌ها را به سطح خودآگاه می‌آورید و در سطح هیجانات، خشم‌ و ناراحتی خود را نسبت به حوادث دوران کودکی و آنهایی که مسبب تله‌های شما بوده‌اند نشان می‌دهید. اگر تحمل رنج تصویرسازی ذهنی را ندارید؛ بهتر است با همراهی یک درمانگر آن را انجام بدهید.

توجه: با اینکه الان هم اگر نسبت به طرحواره‌های خود ناآگاهی دارید ممکن است رنج‌های بیهوده و مشکلات بسیاری داشته باشید که از ریشه آنها بی‌اطلاع هستید و با اجتناب و سرکوب، هیجانات آنها را پوشانده‌اید اما گفتن جزئیات طرحواره درمانی هم ممکن است برخی از شما که طرحواره های عمیق و شدیدی دارید و حاضر نیستید رنج آگاه شدن را بپذیرید؛ به درک‌ و برداشت اشتباه بکشاند و به شما رنج فراوان بدهد و نتوانید نتیجه لازم را بگیرید و از درمان، کاملا ناامید شوید!

به همین خاطر، بهتر است با کمک یک درمانگر ماهر، درمان خود را پیگیری کنید و من در این پیج می‌توانم فقط به ذکر کلیات طرحواره درمانی بپردازم.
منبع: مشاوره خانواده

 نظر دهید »

بین مشکلات کودکی و مشکلات کنونی ما چه رابطه ای وجود دارد؟

23 بهمن 1399 توسط ملیحه مهتابیان

تا به حال این فکر کرده‌اید چرا همیشه افراد ناسالم را برای ارتباط عاشقانه انتخاب می‌کنید؟! از خودتان تعجب می‌کنید که چرا شما جذب افراد خاصی می‌شوید که آنها را نمی‌خواهید!؟ اما برای اینکه این زنجیره روابط غلط تکراری را قطع کنید باید از دلایل پشت این روابط آگاه شوید.‌اما اگر فکر کنید این افراد تصادفی و شانسی در مسیر شما قرار گرفته‌اند و خودتان هیچ نقشی نداشته‌اید یا از بخت بد شماست و اینها سرنوشت اجتناب ناپذیر شما هستند؛ هیچ وقت نمی‌توانید به دلایل واقعی برسید‌

در کودکی به علت شرایط، رویدادها و تاثیراتی که از والدین داشته‌اید؛ مجموعه باورهایی نسبت به خودتان، زندگی و دیگران در شما به وجود آمده است و در واقع از همان‌ کودکی توسط تصمیم‌ها و قضاوتهایی که کرده‌اید؛ برای دوران بزرگسالی، برنامه ریزی احساسی شده‌اید!

مثل یک کامپیوتری که برنامه‌ریزی شده است. این برنامه‌ریزی احساسی که ناخودآگاه هم هست؛ ناشی از تله‌هایی هست که از کودکی در آنها افتاده‌اید! مثلا تله‌هایی مثل رهاشدگی، بی‌اعتمادی و بدرفتاری، وابستگی، نقص و شرم، محرومیت هیجانی

این تله‌ها توسط باورهایی که در آنها وجود دارند به شما می‌گویند جذب چه کسی با چه مشخصاتی شوید و از چه کسی اجتناب کنید! مثلا اگر عشق و توجه لازم را از سمت پدر یا مادر نگرفته‌اید احتمالا به کسی علاقمند می‌شوید که او هم‌ عشق و توجهی به شما نداشته باشد و باعث شود احساس کنید باید با زحمت زیادی این عشق را بگیرید.سوالات قبل ازدواج

اما برای اینکه از این برنامه ریزی احساسی آگاه شوید بهتر است تمرین پست بعد را انجام دهید.
در کودکی به علت شرایط، رویدادها و تاثیراتی که از والدین داشته‌اید؛ مجموعه باورهایی نسبت به خودتان، زندگی و دیگران در شما به وجود آمده است و در واقع از همان‌ کودکی توسط تصمیم‌ها و قضاوتهایی که کرده‌اید؛ برای دوران بزرگسالی، برنامه ریزی احساسی شده‌اید! مثل یک کامپیوتری که برنامه‌ریزی شده است. این برنامه‌ریزی احساسی که ناخودآگاه هم هست؛ ناشی از تله‌هایی هست که از کودکی در آنها افتاده‌اید!این تله‌ها توسط باورهایی که در آنها وجود دارند به شما می‌گویند جذب چه کسی با چه مشخصاتی شوید و از چه کسی اجتناب کنید! مثلا اگر عشق و توجه لازم را از سمت پدر یا مادر نگرفته‌اید احتمالا به کسی علاقمند می‌شوید که او هم‌ عشق و توجهی به شما نداشته باشد و باعث شود احساس کنید باید با زحمت زیادی این عشق را بگیرید. اما برای اینکه از این برنامه ریزی احساسی آگاه شوید تمرین زیر را انجام‌ دهید و در تکرار آن مداومت داشته باشید.

جدولی در سه ستون بکشید. موقعیت، رویداد یا تجربه‌های رنج‌آوری که در دوران کودکی داشته‌اید را به ذهنتان بیاورید و در ستون اول بنویسید. رویدادهایی مثل طلاق والدین، مشروبخواری و اعتیاد والدین، مشاجرات، اختلافات و خیانتهای والدین، تمسخرها و سرزنش‌ها، تنبیه‌ها و تحقیرها، مقایسه‌ها و تبعیض‌ها‌، بی‌توجهی‌ها و بی‌محبتی‌هایی که نسبت به شما شده است و غیره

اکنون فکر کنید رویدادهای ستون اول باعث چه تصمیمات یا قضاوتهایی در شما راجع به خودتان، زندگی و دیگران شده‌ است؟ پاسخ این سوال را در ستون دوم بنویسید. اگر چیزی به ذهنتان نرسید در فرصتی دیگر آن‌ را بررسی کنید.

در مرحله سوم که بخش مهم تمرین است ببینید بعد از آن تصمیم یا قضاوت، چه برنامه‌ ریزی احساسی کرده‌اید؟ مثلا اینکه عاشق چه کسانی باید شوید یا از چه کسانی باید اجتناب کنید!؟ بعد از اینکه متوجه تاثیر تصمیمات و قضاوتهایتان شدید؛ می‌توانید با تغییر آنها برنامه ریزی احساسی خود را تغییر دهید.

منبع: مشاوره خانواده

 نظر دهید »

چرا نمیتوانیم از روابط ناسالم بیرون بیاییم؟

23 بهمن 1399 توسط ملیحه مهتابیان

اگر با کسی در رابطه‌اید که گاهی هست و نیست و نمی‌دانید کجاست و به شما هم اصلا هیچ توضیحی نمی‌دهد یا حقیقت را نمی‌گوید؛ پس نمی‌توانید روی ازدواج و تعهد پایدار با او دل ببندید! زیرا اولین شرط یک رابطه پایدار این است که طرف مقابل در دسترس باشد! یعنی هیچ مانعی بر سر راه ارتباط شما نباشد! با کسی دیگر ارتباط عاطفی نداشته یا متاهل نباشد و کاملا متعلق به ارتباط با شما باشد. هیچ بهانه‌ای هم قابل قبول نیست!مثلا بگوید تو هم فعلا باش تا من از همسرم یا پارتنرم جدا شوم! یا من تو را بیشتر از او دوست دارم! یا بگوید من اصلا با او رابطه جنسی ندارم؛ ما طلاق عاطفی گرفتیم! یا اینکه من بخاطر بچه‌هایم تحملش می‌کنم! یا مدت زیادی به شما وعده می‌دهد و شما را در امیدواری نگه می‌دارد! گاهی با اینکه از ابتدا می‌دانید رابطه‌ پایداری نیست اما باز دل می‌بندید و تازه متوقع و ناراحت هستید چرا او کم است یا همیشه نیست!

راستی چرا شما اصلا مجذوب افرادی می‌شوید که کاملا در دسترس شما یا متعهد به رابطه نیستند و هر چند وقت یکبار شما را طرد می‌کنند!؟ چرا در دسترس نبودن برایتان جذابتر است؟ احتمالا در کودکی توسط پدر یا مادر طرد شده‌ یا یکی از آنها را از دست داده‌اید یا طلاق گرفته‌اند یا آنها رابطه بی‌ثباتی از جهت عاطفی با شما داشته‌اند پس شما طبق الگوی #تله رها_شدگی همچنان این روابط را تکرار می‌کنید چون برایتان‌ آشناترند!

شاید هم احساس ارزشمندی ندارید و به دلیل #تله نقص_و_شرم فکر می‌کنید لایق رابطه بهتری نیستید! گاهی هم فکر می‌کنید اگر نزدیکتر شوم ممکن است آسیب بخورم و ترس از صمیمت دارید و به دلیل #تله بی‌اعتمادی_و_بدرفتاری نسبت به ارتباط با دیگران بی‌اعتماد هستید!

طرفتان علاوه بر اینکه باید با کسی در ارتباط عاطفی نباشد؛ باید آثار شکست‌های عاطفی قبلی را نیز با خود به رابطه حمل نکرده باشد! در هر رابطه‌ای اگر اصولی نداشته باشید یا ارزشهای خود را بخاطر دیگران زمین بگذارید؛ دیگران به خودشان اجازه می‌دهند خواسته‌های خود را به شما دیکته کنند و از شما مانند وسیله‌ای برای ارضا نیازهایشان استفاده کنند و بعد شما را رها و وسیله بهتری انتخاب کنند!

پس اول رابطه بگویید هدف شما از رابطه و درخواست شما از طرف مقابل چیست؟ آیا هدفتان مشترک است؟ چه موانعی بر سر ارتباط وجود دارد؟ مسئولیت و تعهد دو طرف در رابطه چیست؟ قاطعانه اعلام کنید که شما یک ارتباط متعهدانه و در دسترس می‌خواهید. اگر برای خود ارزش قائل شوید؛ خودتان را در روابط ناپایدار وابسته نمی‌کنید.
مشکل عمده‌ای که افراد افسرده و مضطرب دارند یا افرادی که ضعف عزت نفس دارند یا دچار تله‌ها هستند؛ این است که در جستجوی شواهد و اطلاعاتی می‌گردند که افکار بد یا منفی آنها را تایید کند! ذهن و باور آنها، طبق عادت، موارد مثبت، قابلیت‌ها و توانمندی‌ها را نمی‌بیند و یا کم اهمیت جلوه می‌دهد و به جای آن، بر روی اتفاقات منفی و اطلاعات موافق و هماهنگ با باورهایشان تمرکز می‌کند و در پردازش انتخابی خود، اطلاعات متناقض را رد می‌کند!

سوالات قبل ازدواج به همین خاطر، شخصی که مثلاً تله رهاشدگی دارد کافی است که یک نفر به هر دلیلی، او را ترک کند یا حتی احساس کند که او را نمی‌خواهد و یا فردی که ضعف عزت نفس دارد کافی است که یک نفر از او‌ انتقاد کند؛ دیگر آن مورد را نشانه بد بودن یا حقیر بودن خود، تفسیر و توجیه می‌کند و دیگر به اطلاعات و شواهدی که این باور منفی او را نقض می‌کنند، توجه نمی‌کند!

مثلا اگر باور شما این باشد که فردی شکست خورده یا به درد نخور هستید؛ مسلماً هر اشتباه خود یا هر برخورد بد دیگران را، نشانه نالایق بودن خود تفسیر می‌کنید!

وقتی الگوی جستجوی محدود در ذهن شما فعال باشد؛ از تمام جوانب متفاوت، به یک مشکل نگاه نمی‌کنید و به اولین اطلاعاتی که موافق با باورهایتان رسیدید، دیگر جستجو را قطع می‌کنید و می‌گویید: دیدی گفتم که اوضاع افتضاح است! فکر می‌کردم که کسی من را دوست ندارد! گفته بودم که من بدبخت هستم!

این الگوی ذهنی، باعث می‌شود که در روابطی بمانید که تله‌های شما را فعال می‌کنند و یا افکار و رفتارهایی داشته باشید که باعث تقویت تله‌های شما می‌شوند! مثلا می‌گویید عشق یعنی همین! یا کسی بهتر از این پیدا نمی‌شود! همه اینطور هستند! یا من بهتر از این نمی‌شوم! یا این شرایط، حق من است!

البته این نکته را دقت کنید که قرار نیست شما برای اینکه الگوی جستجوی محدود را در ذهن خود تغییر دهید؛ به سمت تفکر مثبت و خوش خیالی بروید و صرفا نیمه پر لیوان را ببینید و یا اینکه برای افکار منفی خود، دلیل تراشی کنید؛ بلکه هدف این است که مبالغه‌ها و تعمیم دهی‌ها، مطلق اندیشی‌ها و تفکرات انعطاف ناپذیر خود را شناسایی و کم کنید و از تمام جوانب، به مسائل خود نگاه کنید.

اگر بدون سوگیری تاییدی، تمام واقعیت‌های متناقض و متفاوت با باورهایمان را ببینیم بهتر می‌توانیم رشد کنیم. پس لازم است افکار و باورهای خود را زیر سوال ببرید و به جستجوی اطلاعات و‌ شواهدی بپردازید که افکار منفی و مخرب شما را نقض می‌کنند.
تا وقتی که فکر می‌کنید تمام اطلاعات و عقایدی که در ارتباط با خودتان و دیگران دارید حقیقت مطلق هستند طرحواره‌های شما تغییر نمی‌کنند! طرحواره‌های شما مانند الگو و نقشه‌ای هستند که مسیر حرکت و رفتار شما را از قبل مشخص می‌کنند و شما تنها شواهدی را در زندگی و روابطتان می‌بینید که طرحواره‌های شما را تایید کنند!به همین خاطر بعد از اینکه آگاه شدید دچار چه طرحواره یا چه تله‌هایی هستید باید ارتباط بین مشکلات اخیرتان را با طرحواره‌‌ها پیدا کنید و نیز دنبال شواهدی بگردید که بر خلاف طرحواره‌های شما باشند.

در واقع می‌خواهم به این نتیجه برسید که طرحواره‌‌های شما چیزی جدا از شما هستند؛ ذاتی شما نیستند و در دوران کودکی یا نوجوانی به شما وصل شده‌اند؛ اما شما آنها‌ را به عنوان حقیقت مطلق زندگی باور کرده‌اید!

مثلا چون باور کرده‌اید که همه شما را طرد می‌کنند؛ پس روابطی که شما در آن طرد نمی‌شوید یا نشده‌اید را اصلا نمی‌بینید و فقط روی نمونه‌هایی تمرکز می‌کنید که یا اصلا خود رابطه، نامناسب و ناپایدار بوده و شما آن را انتخاب کرده‌اید یا خود شما آن رابطه را به سمت جدایی کشانده‌اید!

یا مثلا چون باور کرده‌اید شما نالایق و بی‌ارزش هستید پس از رابطه مخربی که شما را تحقیر می‌کند بیرون نمی‌روید! این در حالی است که به خاطراتی فکر نمی‌کنید که این حس در کودکی از والدین به شما رسیده است و خود شما بی‌ارزش به دنیا نیامده‌ و شایسته تحقیر نیستید!

از چند راه می‌توانید برای یافتن موارد نقض طرحواره‌ها و زیر سوال بردن آنها اقدام کنید: الف) یافتن ارتباط بین مشکلات امروزتان با طرحواره‌ها و تشخیص تاثیر طرحواره‌ها بر مشکلاتتان ب) زیر سوال بردن افکار و باورهایی که نسبت به خودتان، زندگی، روابط و مشکلاتتان دارید ج) یافتن شواهد و مدارکی که طرحواره‌‌ها یا تله‌های شما را نقض می‌کنند د) یافتن خاطراتی در کودکی که نشان می‌دهد طرحواره‌‌ها از والدین یا دیگران به شما رسیده‌اند و چسبیده به شما نیستند.
منبع: مشاوره خانواده

 نظر دهید »

چگونه بعضی اوقات خودمان را گول میزنیم؟

23 بهمن 1399 توسط ملیحه مهتابیان

می‌گوید: از او می‌ترسم! من را کنترل می‌کند به من توهین می‌کند؛ من را تحقیر می‌کند و به من خیانت می‌کند اما آدم خوبی‌ست؛ خیلی دوستش دارم!

اولا خودتان را درگیر تعریف آدم خوب و بد نکنید! چون اولا آدم خوب ممکن است بدی کند و آدم بد ممکن است خوبی کند!‌ دوماً معمولا تعاریف آدم خوب و بد تشکیل شده است از مجموعه‌ای مبهم از قضاوتهای کلی شما که یک نفر را مطلقاً خوب یا بد فرض می‌کنید.

مثلا فکر می‌کنید تمام مردان همیشه دست بزن دارند مثل پدر شما و چون این آدم ندارد یک امتیاز است و آدم خوبی حساب می‌شود! گاهی هم چون خودتان یک ضعف دارید یا مثلا در تله نقص و شرم هستید عاشق آدم‌های جذاب و به ظاهر قدرتمند می‌شوید و دیگر صفات واقعی فرد را نادیده می‌گیرید! یا چون در تله رهاشدگی هستید به کسی که حتی نصف و نیمه با شماست و با دیگران؛ دلخوش هستید و کافیست فقط ترکتان نکند؛ دیگر شما او را خوب می‌دانید!

پس این نکته، مهم است که تعریف شما از آدم خوب چیست؟ آدمی که یک یا چند صفت مورد علاقه شما را دارد مثلا جذاب است! دست بزن ندارد! معتاد نیست! گفته ترکت نمی‌کنم! گفته دوستت دارم!‌ یا آدمی که واقعا در ارتباط با شما رفتار خوبی دارد؟

این طبیعی‌ست که به هر دلیل غیرمنطقی ممکن است شما کسی را دوست داشته باشید اما تنها با دلایل حسی و احساسی، نمی‌توانید متوجه واقعیت‌ یک نفر شوید و قضاوت کنید که او آدم خوبی است! زیرا آدم خوب، یعنی کسی که رفتار خوبی با شما دارد! نه کسی که صرفاً نقاط ضعف شما را ندارد! یا خوب حرف می‌زند! یا وعده‌های خوب داده است!

می‌گوید عاشقش هستم! بیکار است اما باهوش است! من می‌دانم که آینده خوبی دارد و خوش شانس است! من را دوست دارد اما فقط نمی‌تواند احساسش را به من بیان کند! می‌دانم چون کسی او را درک نمی‌کند این مشکلات عصبی و افسردگی شدید را دارد؛ پس من سعی می‌کنم او را کمک کنم تا خوب شود!سوالات قبل ازدواج

در واقع شما عاشق کسی شده‌اید که امیدوارید با عشق شما تبدیل به آدمی دیگر شود! اولا چرا دیگران باید بر طبق توقع‌ و قاعده شما تغییر کنند؟! دوما شما در واقع عاشق خود واقعی فرد نشده‌اید؛ بلکه شما روی چیزی که نیست قمار کرده‌اید و امید واهی دارید؛ پس اگر نقشه شما عملی نشود دلسرد می‌شوید! شاید هم همیشه در یک امید واهی بمانید که بهتر می‌شود..! شما عاشق صفات بالقوه‌ فرد شده‌اید؛ نه صفاتی که فرد اکنون بالفعل دارد! رابطه‌ای که در آن، شما ناجی و دیگری قربانی است و یا برعکس، رابطه‌ای سالم نیست!

البته دیدیم روان درمانگرهایی هستند یا مطالب روانشناسی میگن اما خودشون هم در زندگی زناشویی مشکل داشتند یا حتی روابط فرازناشویی هم داشته اند چرا مطالب روانشناسی که خودشون به دیگران میگن عمل نمیکنن البته منظورم به همه نیست چون واقعا روانشناسهای خوبی در جامعه ما هستند که سعی میکنم براساس صحبتهایی که میزنند عمل کنند البته نه فقط تو رشته روانشناسی در حرفه های دیگه هم اینجور افراد هستند.
منبع: مشاوره خانواده

 نظر دهید »

وقایع ناگوار را نادیده بگیریم یا خیر؟

23 بهمن 1399 توسط ملیحه مهتابیان

روانشناسی غیر علمی، ما را تشویق به ندیدن واقعیت‌ها و اتفاقات ناگوار، فرار از احساسات منفی و اجتناب از اطلاعات می‌کند! اما این اطلاعات چقدر غیرمهم و غیرلازم هستند؟ اتفاقات و اطلاعات، به خودی خود، به ما آسیب نمی‌‌زنند یا دست کم، این همه آسیب‌زا نیستند؛ بلکه تفسیر و استفاده‌ای که از آن‌ها می‌کنیم ممکن است آسیب‌زا باشد.

جهان بیرون، هرگز خودش را با افکار من تنظیم نمی‌کند! مسائل من نیز با فکر نکردن، محو نمی‌شوند‌ و اتفاقاً هر چقدر ما سعی کنیم به چیزی فکر نکنیم بیشتر در ذهن ما تکرار می‌شود و تاخیر نیز در حل مسئله یا فرار از واقعیت، کار را برای ما سخت‌تر می‌کند!

در رویکرد مقابله‌ای کنترل و سرکوب، ما می‌خواهیم علت‌ها را حذف کنیم تا دچار احساسات و افکار منفی نشویم! چون سلامت روانی را در این می‌دانیم که مطلقاً هیچ حس بدی در ما نباشد! شما شاید بتوانید در جهان بیرون، تنها چیزهایی که البته تحت کنترل شماست را حذف کنید؛ اما نمی‌توانید این رویکرد حذف و کنترل را برای جهان درون هم استفاده کنید!

ما موجوداتی هستیم با گذشته و تاریخچه‌ و با خاطرات و تجربیاتی… شما نمی‌توانید محتوای فکری، احساسی و هیجانی اینها را در خودتان حذف کنید؛ چه بسا سرکوب و کنترل، آنها را شدیدتر می‌کند و از میان خواب‌ها و اعمال ناآگاهانه‌ی شما سر بر می‌آورند!

پرداختن به مصرف الکل، مواد مخدر، قرص‌های روانگردان، رفتار خودکشی، افسردگی، حملات اضطرابی، اعتیاد به روابط جنسی، توهم مثبت، خوش خیالی و… اینها نمونه‌هایی از رفتارهای کنترلی است‌ که نتایجی جز بیماری، اجتناب از واقعیت و عدم روبرو شدن با مسائل نخواهند داشت.

این روش‌های کنترلی می‌خواهند بگویند اصلا قبل از اینکه دچار رنج و ناراحتی شوی، علت را حذف کن! اما شما چقدر کنترلی بر حذف و تغییر عوامل درونی و بیرونی ناراحتی خود دارید؟ این حذف و کنترل‌ها چه هزینه‌ها و تبعاتی برای شما به همراه دارند؟ به اینها خوب فکر کنید.

مشکلات روانشناختی ما، زمانی شروع یا تشدید می‌شوند که می‌گوییم من نباید بترسم! من نباید گریه کنم! من نباید الان دلتنگ کسی که مرا ترک کرده باشم! من نباید احساس تنهایی کنم! این نبایدها ناشی از نپذیرفتن واقعیت و روبرو نشدن با احساساتتان است و به این منجر می‌شود که شما واکنش‌های هیجانی انجام دهید تا احساس رنجتان را هر طور شده، رفع و در واقع، سرکوب کنید!

مثلا برای اینکه احساس تنهایی نکنید؛ با هر کسی از راه رسید یا دل بستید؛ ازدواج می‌کنید! برای اینکه احساس دلتنگی نکنید؛ وارد رابطه جایگزین می‌شوید! چون احساس بیهودگی و بی‌ارزشی می‌کنید یا چون از مشکلی در رنج هستید؛ به سمت اعتیاد و مصرف مشروبات الکی می‌روید! یا چون به شما خیانت شده و خشم دارید؛ شما هم با خیانت جبران می‌کنید! یا چون ترس از شکست دارید؛ هیچ کار جدیدی را شروع نمی‌کنید!

در تمام این حالات، شما شاید موقتا آن احساس رنجتان را خفه کنید که فقط حس نشود؛ اما چون رفتار شما هیجانی و بر اساس انواع اجتناب صورت گرفته است؛ سالم، مسئولانه و عاقلانه نیست. پس هم از آسیب جلوگیری نمی‌کند و هم شما را به نتایج درستی نمی‌رساند! وقتی احساساتتان را نپذیرید؛ از آنها کوه می‌سازید و‌ به آنها دامن می‌زنید؛ پس شدت و مدت آنها، زیاد و خارج از کنترل می‌شود! مثلا یک غم طبیعی را تبدیل به افسردگی می‌کنید!سوالات قبل ازدواج

حتی ممکن است وارد توهمات مثبت شوید تا با افکار جادویی، احساس رنجتان را تسکین دهید! ممکن است در کنترل خرافه یا اشخاصی که شما را مسخ کنند قرار بگیرید تا احساس رنجتان حذف شود! اما هیچ راهی جز پذیرش واقعیت و احترام به حقیقت، شما را به صلح و سازگاری نمی‌رساند! وقتی واقعیت‌های خودتان را و دیگران را همان طور که هستند بپذیرید؛ احساس قدرت و اعتماد بنفس می‌کنید.

مهم این است آگاه باشید فرار، انکار و توهم دارد به شما چه آسیب‌هایی می‌زند؟ چه هزینه‌هایی برای شما به همراه داشته و چگونه شما را از اهداف و ارزشهایتان دور کرده است‌؟ خیلی اوقات حتی این فرارها و انکارها، خودآگاهانه نیست و آگاهی نسبت به آنها موجب آشکار شدن و توقف آنها می‌شود! با خودتان روبرو شوید و خود را با تمام آنچه هستید بپذیرید!

منبع: مشاوره خانواده

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 156
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

مشاوره روانشناسی زنان

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس